شده یهو یه تصمیم آنی بگیری كه الان باید یه كاری كنی دقیقا همین الان . صبح مادرم از خواب بیدار شد تصمیم گرفت بره تبریز و تا اخر شب همه كاراشو كرد و كل خانواده رو بسیج كرد و همه همه كارهاشونو رها كردن مرخصیاشونو گرفتن تا برن تبریز . كه من متاسفانه نتونستم . ولی موقع بدرقه خواهر و برادرام بغض كرده بودم از دیشب تا حالا دلم بدجوری گرفته . از صبح تا حالا گوشی دستم بود و به تك تكشون زنگ زدم تا یكم از حجم این دلتنگی كم بشه . منبع
درباره این سایت